۱۳۸۸ خرداد ۳۱, یکشنبه


علي مولاي مظلومان عالم
بگو از نارفيقان چون بنالم
از آن شامي که سر در چاه کردي
مرا از درد خويش آگاه کردي
طنين ناله در افلاک افتاد
تمام آسمان بر خاک افتاد
پر و بال تو -زهرا- را شکستند
تو را با ريسمان فتنه بستند
کدامين شب از آن شب تيره تر بود
که زهرا حايل ديوار و در بود
زمان بر سينه خود سنگ مي کوفت
زمين از داغ زهرا شعله ور بود
تو مي ديدي ولي لب بسته بودي
که آيين محمد در خطر بود
ندانستم که در چشم حقيقت
کدامين مصلحت مد نظر بود
گلويت استخواني اتشين داشت
که فريادت فقط در چشم تر بود
پس از زهرا علي بي همزبان شد
اسير امتي نامهربان شد
علي تنهاست در يک قوم گمراه
زبانش را که مي فهمد به جز چاه
خدايا کاش آن شب بي سحر بود
که تيغ ابن ملجم شعله ور بود
اذان گفتند و ما در خواب بوديم
علي تنها به مسجد رهسپر بود
فدک شد پايمال نانجيبان
علي لرزيد و در تاب و تب افتاد
يقين دارم به جرم فتح خيبر
فدک در دست ال مرحب افتاد
علي جان کوفيان غيرت ندارند
که فرمان تو را گردن گذارند
علي جان کوفيان با کياست
جدا کردند دين را از سياست
بنام دين سر دين را شکستند
دو بال مرغ امين را شکستند

۱۳۸۸ خرداد ۱۲, سه‌شنبه


شکر خدا که اهل جدل همزبان شدند
با هم به سوی کعبه عزت روان شدند
شکر خدا که گردنه گیران محترم
بر گله های بی سر و صاحب شبان شدند
شکر خدا که کم کمک از یاد می رود
روزی که پشت نعش برادر نهان شدند
شکر خدا که مسجد و محراب شهر نیز
یکباره – پوست کنده بگویم – دکان شدند
جمعی، چنان قدیم، هر آن را که سر فراشت
قربان مادر و پدر و خاندان شدند
یعنی دوباره دشمن سوگند خورده را
با استخوان سینه خود نردبان شدند
مانند یک دو خوان دگر بعد گیر و دار
بر خون خویش و نعش پدر میهمان شدند
هر کس به گونه ای به هدر داد آنچه داشت
یک عده هم که سگ نشدند، استخوان شدند
------------------------------------
*اما بعد: هر گونه برداشت سیاسی آزاد است.