۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه



فرصت نمانده که خود را صدا کنم
فکری به حال این دل یک لا قبا کنم
دریا بیاورید که افتاده ام به خاک
تا کی به حوض خالی دل اکتفا کنم
وقتی که گوش شهر پر از پنبه می شود
به چه امید دست شما را صدا کنم
افسوس دست های مرا وا نمی کنند
تا من برای زخم گلوتان دعا کنم
آن کعبه ای که چشم شما می دهد نشان
باید نماز پشت به قبله ادا کنم