۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه



ز گريه،دوش نياسود،چشم تر بي تو
چو شمع،سوختم از شام تا سحر بي تو
شبي به ديده من پاي نه،كه از غم عشق
بود ز موي تو، روزم سياه تر بي تو
ترحمي،كه ز طوفان اشك و آه چو شمع
در آب وآتشيم، از پاي تا بسر بي تو
ترا، چو غنچه بود خنده بر دهان بي من
مرا، چو لاله بود داغ بر جگر بي تو
بكش به تيغم، اگر طالع وصالم نيست
كه نيست تاب شكيبائيم دگر بي تو
نصيب چشم رهي، جز سرشك درد مباد
دمي ز گريه، بر آسوده ام اگر بي تو